انجمن صنفی مترجمان استان تهران

اسدالله امرایی

فارسی

بینایی: رمان/ ژوزه ساراماگو؛ ترجمه‌ی اسدالله امرائی - عضو افتخاری انجمن صنفی تهران

اسدالله امرایی (زاده اول اردیبهشت ۱۳۳۹ در شهر ری) نویسنده و مترجم ایرانی است. امرایی لیسانسیه زبان و ادبیات انگلیسی است و از سال ۱۳۶۰ با مطبوعات همکاری دارد. جناب امرایی عضو افتخاری انجمن صنفی مترجمان شهر تهران شد .

بینایی: رمان/ ژوزه ساراماگو؛ ترجمه‌ی اسدالله امرائی

داستان از یک روز بارانی در یک حوزه‌ی اخذ رأی شروع می‌شود. بعدازظهر است و هنوز هیچ‌کس برای دادن رأی به حوزه نیامده‌است. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانواده‌ی خود را به حوزه فرامی‌خوانند، اما گویا کسی قصد رأی دادن ندارد؛ اما به‌ناگاه حوزه شلوغ می‌شود. مردم، مصمم و شتابان، به حوزه‌ی رأی‌گیری می‌آیند و رأی خود را به صندوق می‌ریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز می‌گردد. نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریخته‌اند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را ازآنِ خود کرده‌اند. رئیس‌جمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام می‌کنند و دوباره فراخوان برای انتخابات مجدد می‌دهند. رئیس‌جمهور در تلویزیون ظاهر می‌شود و از مردم می‌خواهد سرنوشت خود را با رأی دادن رقم بزنند. انتخابات مجدد برگزار می‌شود، ولی این بار نتیجه بدتر است.

تعداد رأی‌های باطله‌ی سفید افزایش می‌یابد. در این رمان بورکرات‌های ناامید، روزنامه‌نگاران هیجان‌زده، حکومت سراسیمه و مردم خونسرد را شاهدیم. دولت کمیته‌ی تحقیق و تفحص تشکیل می‌دهد. گروه‌های تفتیش عقاید به‌کار می‌افتند. در خیابان‌ها، جلو افراد را می‌گیرند و می‌پرسند: به چه کسی رأی داده‌ای؟ مردم مقاومت می‌کنند و در پاسخ به غیرقانونی بودن سوال اشاره می‌کنند و بر مخفی بودن رأی تاکید دارند. اقدامات دولت  به نتیجه نمی‌رسد. وزیر دفاع خواستار اعلان وضعیت فوق‌العاده و حکومت نظامی‌است. دولت شهر را رها می‌کند و با تمامی افراد وابسته به دولت شبانه از شهر می‌گریزند و راه‌های خروج از شهر را می‌بندند و ازطریق رادیو سعی در برهم‌زدن امنیت و آرامش شهر می‌كنند، اما اهالی، آرامش شهر را کنترل می‌کنند. وزیر کشور، که خود سودای ریاست‌جمهوری را در سر دارد، در شهر بمب منفجر می‌کنند و ترور راه می‌اندازند و آشوب‌طلبان را متهم می‌کنند. شهردار درکنار مردم می‌مانَد و به حفظ آرامش شهر کمک می‌کند. افراد دولت به‌مرور از بدنه‌ی آن جدا می‌شوند و به صف ناراضیان می‌پیوندند.دروازه‌های شهر کاملاً بسته شده و اهالی درواقع در شهر زندانی‌اند. کمیته‌های اطلاعاتی به بررسی اتفاقات شهر می‌پردازند و با کمک جاسوسان و فردی که در داستان کوری، اول از همه نابینا شده‌بود، منشأ ناآرامی‌ها در زن  چشم‌پزشک می‌یابند، همان چشم‌پزشکی که در دوره‌ی کوری، پیش از همه کور شد. دولت به جای آرام کردن جو شروع به تشویش اذهان عمومی می‌كند.طنز داستان ظریف اما تلخ است. آدم‌ها داستان ساراماگو در بینایی هم مثل کوری اسم ندارند.